عاشقان دلشکسته مانند من خسته

دوستان عزیز و ارجمند از این که به وبلاگ من سر زدید و وقت گران بهای خودرا صرف بازدید از این وبلاگ کردید .بی نهایت سپاسگزارم

عاشقان دلشکسته مانند من خسته

دوستان عزیز و ارجمند از این که به وبلاگ من سر زدید و وقت گران بهای خودرا صرف بازدید از این وبلاگ کردید .بی نهایت سپاسگزارم

این نامه برای توست گلم

نمی دانم چگونه به تو بگویم دوستت دارم نه از آن دوست داشتن ها که همیشه به هم می گوییم نه دوست داشتنی دیگری با اینکه این نامه را برای تو می نویسم اما باز هم ترسی مبهم وجودم را به تسخیر خود در آورده است نمی دانم از گفتن حرف های دلم می ترسم از عکس العمل تو که همه ی زندگی من را مثل کف دستت می دانی می ترسم می ترسم که وقتی فهمیدی بروی و مرا برای همیشه تنها بگذاری تو برای من اینهمه مدت فقط یک دوست بودی دوستی که با او حرف میزدم برایش درد دل می کردم برایش می خندیدم می گریستم و بدون هیچ ترسی و با اطمینان کامل حرفهای دلم را برایش باز گو می کردم تو برایم دوستی بودی که همیشه فقط باید از دور به تو نگاه می کردم و با تو حرف می زدم و درد دل می کردم هیچ گاه نشد که گرمی دستهایت را در دستهایم احساس کنم تو همیشه از من دور بودی و بالای سرم بودی و مراقبم بودی همدم هم آشنا هم غریبه همیشه سنگ صبورم بودی همیشه از نبودنت می هراسیدم می خواهم بگویم دوستت دارم می خواهم بگویم که به تو نیاز دارم نمی دانم اصلا این خواسته عملی می شود یا نه اما دوست دارم تو را تا همیشه برای خودم داشته باشم با اینکه این نامه را برای تو می نویسم اما امیدوارم که نامه ام را نخوانی و نفهمی نمی دانم چرا اینقدر از عکس العمل تو می ترسم با اینکه به تو اعتماد راسخ دارم  حس می کنم بالاخره عشق واقعی زندگی ام را انتخاب کرده ام  این همه مدت برای بدست آوردن این عشق دست و پا می زدم و حالا بعد از سالها فهمیدم که بالاخره آن عشق واقعی چیست اما می ترسم از ابرازش می ترسم از به سرانجام نرسیدنش می ترسم این همه سالها تو کنارم بودی و همدم شبانه ام بودی و هر گز نفهمیدم که تو فقط یک دوست  نیستی بلکه تو ستاره ی عمر منی که بدون تو چراغ زندگی من هم از نور دادن باز خواهد ایستاد امیدوارم که این حرف ها را نخوانی و هرگز به مکنونات قلبی ام پی نبری نمی دانم چرا از روبرو شدن با حقیقت اینقدر می ترسم نمی دانم چرا هیچ امیدی به جواب دلگرم کننده ات ندارم پس همان بهتر که نخوانی و نفهمی و جوابم را ندهی گلم می دانم که تو از جنس آسمانی و نمی توانی در کنار یک زمینی قرار بگیری می دانم که خانواده ی تو آسمان هرگز نمی گذارند که تو به زمین مهاجرت کنی اما در رویاهایم یادم می آید که تو برای به جنس من در آمدن اشتیاق داشتی نمی دانم امشب چه حالی دارم و  چه می نویسم ولی اگر تو قبول کنی فقط اگر قبول کنی که با من همسفر شوی دلم را که با ارزش ترین چیز زندگیم است قربانی ات می کنم......

عشقم تو

عشق

آنگاه که نگاهت را به سوی چشم هایم با معجزه ی عشق چرخاندی ، من صید عشق تو گشتم و در دام عاشقی به جای دست و پا زدن آرام به صدای قلبم گوش دادم .

مهربانم ! نگاهت پلک های مرا از حرکت باز ایستاد و ضربان قلبم از یکنواخت زدن نجات داد و تو در وجود من جایگاه عظیمی همچون شاهزاده بر تخت فرمانروایی پیدا کردی و بر بلندای خانه قلبم نشستی و من همچون سربازی سر به سجده ی عشق تو بودم و حال از تو فرمان می گیرم .

ای مهربانم  ! آغوش گرمت سردی تن رنجورم را خنثی می کند و هنگامی که با عشق بر گیسوانم دست می کشی و با برق نگاهت دلم را ناز می کنی من عطش عشق تو را در درونم دو چندان می بینم و شوق دیدارت مرا امید زنده بودن می دهد و من آسوده ، که در این دنیای بزرگ قلبی به یاد من در جسمی پر از عاطفه می تپد .

عزیز جان ! تمام وجودم به رهت وجودی نا قابل است در برابر عظمت تو .

ای تکیه گاه آرامش بخش ! دوست دارم سر بر پنجره قلبت کوبم و تو با مهربانی در به رویم باز و عشق مرا پذیرا باشی . دوست دارم دست در آستانت و سر به شانه ات نهم تا لذت عاشقی را حس کنم ، نازنین  تو !من هر کجا باشم فقط گرمی آغوش تو را خواهانم

کاش.....

کاش گذشتن از بعضی چیزا به آسونی گفتنش باشه
فراموش کردنه بعضی حرفا سخت تر از لحظه ی شنیدنشه ! 
چرا فکر میکنی میشه راحت از خیلی چیزا گذشت ؟
من نمی خوام سکوت من آجرای همون دیواری باشه که بین منو تو فاصله بندازه 
آگه حرف نمی زنم .. اگه نمی گم دردم چیه .. اگه فقط شدم نگاه و نگاه ..
فکر نکن از درد و دل کردن باهات خسته شدم .. 
میترسم تو خسته بشی از دلتنگیام ..  
آدم بعضی وقتا اینقدر از همه جا و همه کس 
                          دلسرد و دل تنگ میشه که حتی آهشم  یخ میزنه
..